سالمندان اراک ،بیایید با هم به آینده فکرکنیم

مجموعه مقالاتی پیرامون سالمندان آلزایمری

سالمندان اراک ،بیایید با هم به آینده فکرکنیم

مجموعه مقالاتی پیرامون سالمندان آلزایمری

ایرانیان و خانه های سالمندان در آلمان

در خانه‌هاى سالمندان آلمان چه مى‌گذرد؟ در کشورى که یک چهارم شهروندانش سنى بیش از ۶۰ سال دارند، برخورد با افراد مسن به گونه‌اى دیگرست تا کشورى مثل ایران با جمعیتى که ۷۰ درصدش سنی زیر ۳۰ سال دارند. موسسات مختلفى چون آسایشگاه‌ها و خانه‌هاى سالمندان مجهز، از دست آوردهاى گرانبهاى کشورى چون آلمان به حساب مى‌آید. در این خانه‌ها افراد سالمند زندگى مى‌کنند و در صورتى که سالمندى نتواند هزینه نسبتا سنگین این موسسات را بپردازد، دولت به کمک مى‌آید و این هزینه را تقبل مى‌کند. سرى مى‌زنیم به یکى از خانه‌هاى سالمندان در شهر کلن آلمان به نام «آندریاس» که ریاست آن را یک ایرانى به نام حسین پورمیرزایى به عهده دارد.
آندریاس بخشى از سازمان غیرانتفاعی «کلارنباخ‌وِ‌رک» در شهر کلن است که فعالیت‌هایش را بخصوص در زمینه‌ی پرستاری و نگهداری سالمندان متمرکز کرده است. پورمیرزایى از سال ۱۹۸۱ در بخش‌هاى مختلف «کلارنباخ ورک» مدیریت و مسئولیت خانه‌هاى سالمندان را به عهده داشته و از ده سال پیش تا کنون ریاست خانه‌ى آندریاس را به عهده دارد.

سال‌ها پیش به خاطر یکى از هموطنان ایرانى ِ معلول به او مراجعه کردم. آن زمان می‌خواستم براى این هموطن جایى در مرکز آندریاس بیابم و اکنون به او تلفن زدم تا با او در مورد موسسه‌ای که سال‌هاست رهبرى‌اش را به عهده دارد، صحبتى کنم و از تجربیاتش در این مورد بپرسم. هر دو بار با رویى گشاده به یاری‌ام شتافت و سوالاتم را با حوصله پاسخ داد.

از او در مورد تاریخچه‌ی خانه‌ی سالمندان در آلمان پرسیدم، از برنامه‌ی روزانه‌ی سالمندان، در مورد هزینه زندگى و هموطنان سالمند ایرانى که در این مرکز زندگى می‌کنند و همچنین پرسنل ایرانى و خارجى موسسه‌اش پرسیدم. ابتدا در مورد تاریخچه‌ی چنین مراکزى در آلمان گفت:

تاریخچه خانه‌ی سالمندان در آلمان:

”این مسئله‌ی خانه‌ی سالمندان در آلمان تاریخچه‌‌ای قدیمی دارد. خیلی قدیم‌ها، خانه‌های سالمندان به این صورت فعلی معنایی نداشت و معروف بود به خانه‌ی فقرا. به آنها می‌گفتند ”Armenhaus” یعنى خانه‌ی فقرا. این طرز تفکر، این اسم و مخصوصا نسلی که فعلا ما داریم از آنها نگهداری و پرستاری می‌کنیم با این فکر بزرگ شده‌اند که خانه‌ی سالمندان همان خانه‌ی فقراست، همان خانه‌ی بی‌کس‌هاست. امروزه شرایط اصلا، می‌خواهم بگویم از زمین تا آسمان فرق کرده، امروزه خدماتی که ارائه می‌شود و قیمت‌هایی که به این خانه‌های سالمندان باید پرداخت شود، گرانتر از یک هتل پنج یا شش ستاره‌ است. حالا ممکن است آن خدماتی که ما می‌دهیم قابل مقایسه با یک هتل پنج یا شش ستاره نباشد، برای اینکه ما بیشتر خدمات‌مان را روی تقاضاهاى پزشکی و خدمات طور دیگر می‌گذاریم، تا اینکه وقت‌مان را صرف سرویس غذا یا مثلا دکوراسیون بکنیم. اینکه یک عده ترس دارند، دلیلش این است که از دوران جوانی یا از سن‌‌های ۵۰ به بالا فکر کرده‌اند: اگر روزی مریض شدم، دختر دارم، پسر دارم و اینها باید از من نگهداری کنند همانطوری که من از آنها نگهداری کردم. اینست که برایشان سخت است که بعد از ۳۰ سال زندگی در یک خانه و یا در یک آپارتمانی، حالا دل از همه‌چیز بکنند و بیایند در یک موسسه‌ای که مقرراتی دارد و باید خودشان را با آن مقررات وفق دهند. مسایل دیگرى هم به این مشکلات پایه‌ای اضافه می‌شود، از جمله کارهای منفى‌اى که در بعضی از موسسات انجام می‌شود، مثلا می‌خواهم بگویم، آنجوری که باید و شاید خدمات نمی‌دهند، سرویس‌ نمی‌دهند، مردم را در روزنامه‌ها، در رادیو و تلویزیونها، همانطور که خودتان هم بهتر مطلع هستید، از خانه‌ی سالمندان می‌ترسانند. از یکطرف نباید عمومیت داد به این مسایل، زیرا در هر بخش ِ کاری، فرق نمی‌کند پرستاری باشد یا کار در رستوران، خوب و بد هست. منتها یک عده قبول می‌کنند که خب بچه‌های من هم خودشان زندگی دارند، باید کار بکنند و در طبقه‌ی چهارم پیش پسر یا دختر بودن، معنایش راحتی و خاطرجمعی نیست، (آنجا) نوه‌ها هستند و می‌خواهند یکجور دیگرى رفتار کنند، یکجور دیگرى راه بروند. اینست که این افراد خودشان با رضایت خاطر می‌آیند به خانه‌ی سالمندان، نگاه می‌کنند، سر ِ وقت و بموقع اطلاعاتی جمع می‌کنند و خیلی هم راضی‌اند. منتها، این را ما دائم تجربه می‌کنیم، می‌بینیم و می‌شنویم که خود سالمندان کمتر مسئله و مشکل با خانه‌ی سالمندان دارند تا بچه‌های‌شان. این خانواده‌ها هستند که احساس ناراحتى وجدان می‌کنند و به خودشان می‌گویند: حالا وقتی‌‌ست که باید به پدر و مادرمان می‌رسیدیم و پرستاری‌شان می‌کردیم، منتها به عللی نمی‌توانیم، گرفتاریم. (به علت‌های) شغلی، خانوادگی، مکانی و مالی امکانش را نداریم. آنها پیش خودشان احساس ناراحتی وجدان می‌کنند و این ناراحتی را منتقل می‌کنند به سالمندان.”

هزینه‌ی زندگی

سن سالمندانى که در این مرکز زندگى می‌کنند میان ۶۵ و ۹۸ سال است. این موسسه ۹۰ تخت دارد و در هر اتاق دو تخت قرار دارد، اما ۱۴ اتاق یک تخته هم در این خانه‌ی سالمندان وجود دارد. هزینه‌ی زندگى در این موسسه نسبتا گران است و به میزان سرویسى که این موسسه در اختیار سالمندان قرار می‌دهد، کم و زیاد می‌شود. پور میرزایى در این مورد می‌گوید:

”هزینه‌ی زندگی بستگی دارد به آن درجه‌ی کمکی که سالمندان می‌خواهند. می‌دانید که بیمه‌های پرستاری در آلمان سه درجه دارند (Pflegestufe)، درجه یک، درجه دو و درجه سه. درجه سه آن کسانی هستند که کمک خیلی زیادى لازم دارند. درجه یک آنهایی هستند که کمک کمتری لازم دارند. ما قیمت‌هایمان در آلمان روزانه است و بستگى به درجه‌ی پرستاریمان، در یک اتاق دوتخته ۹۰ یورو در روز است براى درجه‌ی پرستارى یک. برای درجه‌ی دو در اتاق دو تختی ۱۱۰ یورو، و برای درجه‌ی سه، که بیشترین وقت پرستاری را احتیاج دارد ۱۳۰ یورو در روز است.”

گفتنىست که بسیارى از مردم آلمان نگران پیر شدن جامعه‌ی خود هستند. آنها دلیل می‌آورند که در آینده با افزایش شمار سالمندانى که از عرصه‌ی چرخه‌ى تولید خارج می‌شوند، به تدریج میزان افرادى که باید کار کنند و خرج سالمندان را با پرداخت مالیات‌هاى‌شان بپردازند کمتر و کمتر می‌شود و ضرورتا فشار مالى به جوانان دائما افزایش می‌یابد. و این دولت است که باید با تکیه به بودجه‌ى عمومى کشور همچنان مخارج سرسام‌آور بیمارستان‌ها، مراکز نگهدارى سالمندان، آسایشگاه‌هاى مخصوص آنها، مراکز توانبخشى و هزینه‌هاى افرادى که در این مراکز کار می‌کنند را بپردازد؟

برنامه‌ى روزانه در خانه‌ى سالمندان:

برنامه‌ی روزانه‌ی سالمندان در خانه‌ی سالمندان آندریاس در شهر کلن آلمان چگونه است؟ از زمانى که از خواب برمی‌خیزند تا زمانى که دوباره به رختخواب می‌روند. پورمیرزایى توضیح می‌دهد:

”ما از ساعت ۷/۵ صبح تا ساعت ۱۰/۵ که بعضی وقت‌ها ۱۱ هم می‌شود (زیرا ما با انسان‌ها سر و کار داریم و نمی‌توانیم همه‌ی انسانها را سر ساعت و دقیقه‌ی معینی بیدار کنیم،‌ مرتب کنیم و سرویس بدهیم) زمان گذاشته‌ایم برای، بقول معروف، حمام‌کردن، دوش‌گرفتن، از تخت بیرون آوردن، دستشویی بردن، عوض کردن بانداژ و درست کردن تخت‌خواب سالمندان.

در این فاصله‌ى زمانی، سالن غذاخوری هم باز شده و هر کس که کارش تمام می‌شود، یا خودش می‌آید و یا به او کمک می‌شود تا لباس بپوشد و بعد آماده او را به سالن غذاخوری می‌آورند. صبحانه‌ی ما بصورت بوفه است. پرسنلى داریم که کمک می‌کنند در تهیه کردن و آماده کردن و یا کوچک کردن صبحانه. بعد از صبحانه، معمولا افراد یا در قسمت ورودی می‌نشینند و تلویزیون تماشا می‌کنند، یا با کسانی که می‌شناسند صحبت می‌کنند. مهمتر از همه اینست که تجربه می‌کنند چه کسی می‌آید، چه کسی می‌رود، چه کسی زود یا دیر آمد و یا هر کس چه لباسى به تن دارد. این خودش یک سرگرمی‌ست برای سالمندان. بعضی‌ها هم خودشان را با مجله، کتاب و یا تلویزیون سرگرم می‌‌کنند.

از ساعت ۱۰/۵ به بعد برنامه‌های کوتاهی هست مثل ژیمناستیک، تمرین راه رفتن، دسته‌جمعی راجع به مطالب روزنامه‌ها حرف زدن یا گپ زدن. از این برنامه‌ها هست تا ساعت ۱۲ ظهر. توی این فاصله ویزیت‌ دکترها انجام می‌شود، توی این فاصله کارهای پزشکی که باید انجام بشود انجام می‌گیرد. کسانی که می‌آیند برای ماساژ یا برای تمرین صحبت کردن و یا برای کارهای دیگر به ساختمان می‌آیند.

از ساعت ۱۲ ناهارست تا ساعت یک یا یک و نیم. بعد اکثرا می‌روند برای استراحتى کوتاه به اتاق‌های‌‌شان تا موقعی که وقت قهوه و چای اینها بشود.

بعد از ساعت سه و نیم، چهار بعدازظهر برنامه‌های دیگرى داریم مثل کنسرت. یکروز افراد با همدیگر کیک می‌پزند، یکروز بازی کارت داریم و یکروز هم در ساختمان‌مان بولینگ بازى می‌کنیم که توی آلمان به آن «Kegelbahn» می‌گویند. یکروز بعدازظهر بازی بینگو (دبلنا) هست، یکروز بعدازظهر در سالن غذاخوری فیلم سینمایی‌ داریم.

این برنامه‌ها ادامه دارند تا ساعت پنج و نیم که وقت غذای شب، وقت شام است که بازهم یک عده‌ای کمک می‌شوند و به سالن‌غذاخوری آورده می‌شوند. بازهم بوفه‌ است. سالمندان شام‌شان را می‌خورند.

بعد از شام عده‌اى تلویزیون نگاه می‌کنند، توی اتاقهای‌شان موزیک گوش می‌دهند. تا ساعت ۹ که عده‌ی زیادی آورده می‌شوند به رختخواب، چون اکثرا روی صندلی‌های چرخدار می‌نشینند و از نشستن خسته شده‌اند. به همین صورت از ساعت ۹ شب به بعد،‌ تقریبا ۹۵درصد سالمندان برای خواب روی تخت‌هاى‌شان رفته‌اند.”

توجه ایرانیان به خانه‌های سالمندان آلمان

ابتدا از آقاى از پورمیرزایى در مورد توجه ایرانیان به خانه‌های سالمندان می‌پرسم. می‌گوید:

”باید بگویم که توجه ایرانیان به خانه‌های سالمندان تا دوسال پیش خیلی کم بود، چرا که فکر می‌کنم سالمندانی که این اواخر یا به خاطر بچه‌های‌شان و یا بخاطر خودشان به خارج آمده‌اند، هنوز به آن سنی که احتیاج به کمک داشته باشند نرسیده بودند. اما الان در دوسال گذشته ما با یک استقبال ِ، خیلی بالا که نه، ولی استقبال زیادی روبرو شده‌ایم. چون فعلا شش سالمند ایرانی داریم و عده‌ی زیادی هم تلفن می‌کنند و می‌پرسند.”

مى‌گوید بسیارى از ایرانیان مقیم آلمان تاکید فراوان دارند تا در صورت جدایى از خانواده‌ی خود، به موسسه‌ی آندریاس بپیوندند و راه دور را از ایالت‌هاى دیگر آلمان به این مرکز تقبل می‌کنند. چرا؟ پورمیرزایى در این مورد می‌گوید:

”۵۰درصد پرسنل ما ایرانی هستند و چون مشکل زبان یکی از مهمترین مشکلات سالمندان ایرانی‌‌ست، ما می‌توانیم این مشکل را خیلی کمتر کنیم. ما در هر بخش سه تا چهار پرستار و کمک پرستار ایرانی داریم. همکارهای ایرانی ما نه از اینرو که من خودم ایرانی هستم و این را می‌گویم، بلکه به شهادت تعریف‌هایی که خانواده‌های آلمانی و همکاران آلمانی دیگرمان می‌کنند، رفتارشان (با سالمندان) بمراتب دوستانه‌تر و با احترام‌تر از دیگران است.

ما ایرانی‌ها، با یک دید دیگر به سالمندان نگاه می‌کنیم، با یک زبان دیگر صحبت می‌کنیم، طوری حرف نمی‌زنیم که چون شما معلول هستید، چون شما کمک لازم دارید، ما به خودمان اجازه می‌دهیم، بی‌احترامی کرده یا خدای ناکرده یکجور دیگرى حرف بزنیم.

در ضمن ایرانی‌ها از نظر فعالیت هم زرنگ هستند، چون اکثرا تحصیل‌کرده‌اند، با تجربه‌اى دیگر و نگاه دیگری می‌آیند در کادر پرستاری. این را من به شهادت همکاران آلمانی‌ام همیشه گفته‌ام که همکارهای ایرانی‌مان لااقل دیپلم دارند، لااقل دانشگاه رفته‌اند و لااقل چندین سالی در قسمت‌هایی کار کرده‌اند.

من همیشه شکر می‌کنم خدا را که توانسته‌ام در غربت یک کاری داشته باشم که بتوانم به هموطنانم کمکی بکنم، چه در مورد سالمندان‌شان و چه در مورد کار ِ‌ خودشان.”

خانم مهدی‌‌زاده ، یکى از پرستاران ایرانى خانه‌ی سالمندان ِ آندریاس، از هجده سال پیش در آلمان زندگى می‌کند. او در تایید صحبت‌هاى پورمیرزایى می‌گوید که به کارش عشق می‌ورزد و دلتنگى فقدان پدر و مادر را در شغل پرستارى براى سالمندان بر طرف می‌سازد. بخصوص به علت جو صمیمانه‌ای که در خانه‌ی آندریاس حکم‌فرماست، وجود هموطنانى که در کادر رهبرى این خانه هستند و چند سالمند ایرانى که در این مرکز به کمک‌هاى او محتاج‌اند، او را مترصد ساخت تا چهار سال پیش شغلش را از فروشندگى به پرستارى تغییر دهد و از شهر برگهایم به کلن بیاید و مشغول کار در این مرکز شود.

از خانم مهدی‌زاده توضیح بیشترى می‌خواهم. می‌پرسم چرا ایرانیان ِ مهاجر به این رشته شغلى علاقمندى نشان می‌دهند. می‌گوید:

”من احساس می‌کنم اون احساس و عاطفه‌ای که آدم به سالمندا داره و در اینجا فراموش شده، اون احساس پدرى که نداشتم، اون مادرى که از دست دادم، همیشه تو وجود من هست. اینا رو الان ندارم. من این احساسات رو توى اینا (سالمندا) پیدا می‌کنم. خیلى برام جالبه. احتمالا ایرانى‌هاى دیگه هم همین‌طورند و توى کشورى غریب و دور از وطن همین احساس رو دارند.”

رابطه‌اش را با سالمندان ایرانى می‌پرسم. می‌گوید:

”بله، خیلى مثبت، خیلى خوب. اینا هم خیلى احساس دلتنگى می‌کنند و وقتى ماها رو می‌بینند، به عنوان پرستارى که مواظبت از اونا می‌کنه، به عنوان پرستارى که ایرانیه و هم زبون خودشونه، همصداشونه، اینا احساس خیلى نزدیک‌ترى به ما دارند. (وقتى با ما هستند) دیگه اون دلتنگى رو به این شکل ندارند. رابطه با ما روشون خیلى تاثیر داره، آخه اینا هم دور از وطن هستن، دور از فامیلا هستن، احساس دلتنگى می‌کنند و اشک می‌ریزند و در چنین شرایطى‌ست که ما به عنوان کارمند ایرانى اینجا، بهشون اون اعتماد رو می‌‌دیم که این حالت‌ها رو نداشته باشند.”

پورمیرزایى ادامه می‌دهد: ”در یک موسسه‌ی بزرگی مثل موسسه‌ی ما در شهر کلن، الان رییس حسابداری‌مان یک خانم ایرانی‌ست، معاون قسمت تاسیسات‌مان یک مهندس ایرانی‌ست و حالا بغیر از خود من، سه ایرانى مدیر بخش‌هاى خدماتى هستند. این است که من همیشه افتخار می‌کنم به اینکه، خوب، ۲۶ سال پیش اولین ایرانی بودم که به این موسسه آمدم، ولی الان بعد از ۲۶ سال مهمترین قسمت‌های این تشکیلات بزرگ را ایرانی‌ها اداره می‌کنند.”

تجربیات منفى

با خود فکر می‌کنم که آیا مدیر و کارکنان یک خانه‌ی سالمندان فقط تجربیات مثبت از همکاران‌شان دارند؟ به نظرم این سخنان تاییدآمیز کمى اغراق‌آمیز می‌آید. از پورمیرزایى می‌پرسم که آیا او از همکاران ایرانى‌اش تجربیات منفى‌ای هم داشته؟ کمى فکر می‌کند و بعد با همان کلام قانع کننده‌اش می‌گوید:

”چرا که نه! چرا که نه! حتا بین ما ایرانی‌ها هم هستند کسانی که مجبور شده‌اند در خانه‌ی سالمندان کار کنند و ما با اینها بعضی وقت‌ها مشکلاتى نه خداى نکرده بزرگ، بلکه مشکلات کوچکی داریم که بعضی‌هایشان با زمان حل می‌شوند و بعضی‌هایشان هم نمی‌توانند حل بشوند. مثلا، تا افراد خودشان را با قوانین کاری آلمان، که تا حدودی خشک‌تر از ایران است، وقف بدهند، یک مقدار طول می‌کشد و مشکلاتی ایجاد می‌کند. و یا این که یک‌نفر فکر می‌کند باید حتما دستکش دستش بکند تا موی یک سالمندی را شانه کند، یا‌ نمی‌دانم، باید حتما جلوی دهانش یا دماغ‌اش را بگیرد تا بخواهد به یکنفر کمک کند، این مسایل، البته می‌گویم، بین آلمانی و ایرانی فرق ندارد و توی همه‌ی همکارانمان پیدا می‌شوند. ولی بعضی از هموطنان‌مان چون در گذشته شغل‌هایی، چه می‌دانم، تمیزتر، بالاتر و بهتر داشته‌اند، چه از نظر حقوقی و چه از نظر رتبه‌ای شغل‌هاى بهترى داشته‌اند، برای‌شان سخت می‌آید بیایند به عنوان یک کمک پرستار کار کنند.”

سالمندان ایرانى

از آقاى پورمیرزایى و خانم مهدی‌زاده می‌خواهم که در صورت امکان چند سالمند ایرانى را به من معرفى کنند تا با آنها نیز گفتگویى کنم و نظر آنها را بپرسم. امکان ارتباط با یکى از خانم‌هاى سالمند ایرانى بسیار مشکل است و پس از چند جمله به پایان می‌رسد:

”حال من خوبه، آره راضى‌ام، بد نیستم، قربون شما، گوشم سنگینه، نمی‌شنوم.” اما یکى از سالمندان مرد چند سوالم را به اختصار پاسخ گوید:

”من الان که حدود یک ساله اینجا هستم، توى ایران هم توى امیریه بودم. خیابون امیریه.”

مى‌گوید که شصت ساله است و چهار بچه دارد. می‌گوید: بچه‌هام اومدن، منم اومدم. سوال می‌کنم: بهتون سر می‌زنند؟ پاسخ می‌دهد: ”بله بله هر روز. هر روز ، در هفته یک دفعه، دو دفعه، اینجورا. میان سر می‌‌زنند. مى‌رم بیرون باهاشون.”

سوال می‌کنم: دلتون براى ایران تنگ نمی‌شه؟ جواب می‌دهد:

”چرا. چرا تنگ می‌شه. بله بله.” و اشک‌هایش جارى می‌شود
منبع
Link
نظرات 3 + ارسال نظر
دکتر سید احمد آل داود دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:35 ق.ظ

با سلام و احترام اینجانب دکتر آل داود مطالب مربوط به سالمندان مقیم مرکز آندریاس را مطالعه کردم .با توجه به حوزه کاری و تحصیلی اینجانب در حوزه سالمندی ،راغبم که از وضعیت سالمندان در آلمان،برنامه های دولت در خصوص ساماندهی وضعیت سالمندان در آلمان،امکان همکاری بین ایرن و آلمان در مورد مسائل سالمندی ،برنامه های جدید مرکز برای سالمندان،وضعیت مراکز روزانه و سرویسهای اوقات فراغت سالمندان در آلمان،اطلاعات بیشتری کسب کنم.لطفا در صورت امکان بذل عنایت فرمایید

دکتر سید آحمد آل داود دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ق.ظ

[ بدون نام ] دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد