سفرزیارتی مشهد مقدس دختران رضوان اراک
با یاد و نام خدا و دعوت امام رضا سفر زیارتی به شهر مشهد را با گذشتن از زیر قرآن و نصایح رئیس هیات مدیره سرکارخانم نظری (فرجی )به دختران وبدرقه آقای مجمدی خیر وحامی مرکز واعضای هیات امناء از ایستگاه راه آهن اراک 5 بهمن ساعت 19:30 دقیقه آغاز شد.

ودر پاسی از شب بچه ها به عشق زیارت شه طوس ،هشتمین نور امامت،امام رضا (ع) بیدار بودند وارادت مخلصانه خود را نسبت به این امام بزرگوار  بروز دادند خصوصا 2نفر ازدختران الماس واطلس که برای اولین بار به پابوس امام رضا (ع) می رفتند . شام توسط دختران سالادالویه تهیه شده بود که بسیارخوشمزه بود وجای همه دوستان خالی بود ،شب بچه ها تا ساعت 2الی 3 بیداربودند واز ذوق سفر ورسیدن به بارگاه ملکوتی ضامن آهو لحظه شماری می کردند. نماز صبح روز اوّل حرکت در  یکی از ایستگاهها  برگزار گردید. هوا بسیار سرد بود .امّا عشق دیدار بارگاه ملکوتی آن امام بزرگوار در قلب و جان بچه ها گرمای خاصی ایجاد کرده بود. ، صبحانه را در داخل کوپه ها ی قطاربا فتیر و..که تدارک دیده شده بود  صرف کردیم.جادارد از مسئول واگن سپاس وتشکرویژه ای داشته باشم که مارا کمک ویاری نمودند،بچه ها صبح بعد از صبحانه کنارپنجره مناظر زیبای بیرون را نظاره گربودند.در ادامه بالاخره ساعت 10صبح به مشهد رسیدیم وارد ایستگاه مشهد شده وسریع 3تاکسی گرفتم وبچه ها سوارشدند تا به زائرسرای تعلیمات دینی رسیدیم ومن سریع برای تهیه نهاراقدام کردم که توسط آقای حسینی مدیر زائر سرا نهار ساندویچ تهیه وما مهمان این خیرعزیز بودیم وبچه ها هم عجله برای زیارت داشتند که قرار گذاشتیم 1ساعت قبل از اذان که نماز راهم به جماعت بخوانیم  ،  همه با پای پیاده و با این پیمان که نائب الزیاره همه باشیم از طرف باب الجواد وارد حرم و بارگاه ملکوتی مطهر امام رضا (ع) شدیم.در آن هنگام بود که بغض گلوی همه بچه ها را گرفته بود و همه غرق در صفا و صمیمیتی که بین زوار دل شکسته هشتمین امام شیعیان بود شده بودند وهیچ کس دل و رمق صحبت کردن نداشت.آخر در این فضا جز اشک ریختن چه صحبتی می توان کرد. همه آنقدر غرق در زیارت و پا بوسی شده بودند که هم وقت و هم مادیات را فراموش کرده بودند چون هیچ کس از شام دیگر خبر نمی گرفت وساعت برگشت هم مشخص  شد .  بعداز حضور درنماز وزیارت بچه ها با مربیان خود به خانه برگشتند ومن برای گرفتن شام که ازاراک با خانه معلم مشهد هماهنگی شده بود شام را گرفتم وبه خانه برده و شام را صرف  کردیم. مجددا ساعت9:30 شب خود رابه حرم رساندم که دیدم بعضی از بچه ها هم با مربی خود به زیارت رفته اند ،چه صحنه های زیبایی  که دوتا از دختران برای اولین بار به خدمت امام هشتم می رسیدن ،هر شخصی با دیدن این صحنه لذت می برد. شب بچه ها خسته  راه بودند وزود خوابیدن . اما ساعت 4 صبح به حرم رفتم وبعدازنماز وزیارت صبحانه ونان تازه را برای بچه ها  گرفته وبعدازصرف صبحانه ،چون روز جمعه بود ودوست داشتم بچه ها را به باغ وحش وطرقبه ببرم که شلوغ باشه بیشتر لذت ببرند به همید خاطر اتوبوسی کرایه کردیم که 4ساعت دراختیارمان باشد ساعت 9 سوار اتوبوس شدیم واول به طرقبه رفتیم وبعداز یک گشت برای بچه ها یک بستنی گرفتیم وبعدبرگشتیم به 2 امامزاده یاسر وناصر وزیارت وخواندن زیارت وگرفتن عکس و.. سواراتوبوس شده وبه باغ وحش رفتیم وبعدازتهیه بلیط وارد شدیم وواقعا شلوغ بود ودر پایان به دیدن مارها وآبزیان هم رفتیم  ودیگه ظهرشده بود وموقع برگشت وآمدیم به سالن  خانه معلم ونهار رابچه ها صرف کردند  وبرای اسکان واستراحت رفتیم وازبچه ها خواستیم که همیشه برای بانیان این سفر مخلصانه دعا  کنند و وقتی با اسکان مناسب روبه رو شدند دعای بچه ها بیشتر وشیرین تر شد چون این امرباعث شادی بیشترروحیه ی بچه ها شده بود وطعم شیرین ولذت بخش این سفر را می چشیدند، در ایام اقامت در مشهد بچه ها هرروز به حرم می رفتند وبعضی روزها دوبار وسعی می شدنماز را به جماعت در حرم بخوانند واز موزه ی امام رضا وقبر علمای بزرگ وار همچون شیخ بهایی ونخودک ی اصفهانی وحر عاملی وشهدای انفجار حرم دیدار داشتند و هدف از این دیدار ها این بود که در بچه ها انگیزه ایجاد شود،انگیزه های معنوی،روحانی و...وتا اینکه دنباله رو سیره ی علما ،شهدا  باشند.  بعدازظهر دوباره بابچه ها به زیارت رفتیم وشام هم ازخانه معلم ظرف یکبار مصرف گرفتیم ودرخانه خورده وشب هم با بچه ها یکی دو نوع بازی انچام دادیم وفردا صبح بعداز صرف صبحانه 5نفر از سچه ها با مربیشان به سرزمین موجهای آبی رفتند وماهم با بقیه بچه ها به زیارت وموزه وباغ نادر رفتیم وبعد از صف ناهار بعد ازظهر به حرم رفتیم وفردا صبح دوباره اتوبوس کرایه کردیم واول به زیارت خواجه اباصلت  وبعدبه زیارت خواجه مراد رفتیم وبا خواندن دورکعت نماز زیارت وخواندن زیارت نامه از این دوبزرگوار خواستیم که در آخرت مارا شفیع باشند وسوار اتوبوس شده برای خرید به بازار بین المللی والماس شرق رفتیم تا بچه ها پولهایشان را خرج کنند وبعداز 2ساعتی خرید جلوی سالن خانه معلم  برای صرف نهار پیاده شدیم  وبعدازظهر هم زیارت وبازار رضا و17شهریور و اما هنگامی که زنگ برگشت دمیده شد وفردا روز آخرنفس ها در سینه ها حبس شده ، انگار نیمی از این جام شیرین را بچه ها سر کشیده بودند ونیمی دیگر باقی بود واین بیانگر استفاده بردن از این سفر بود اما هنوز تشنگی رفع نشده بود که روز دو شنبه ساعت سه ونیم بعدازظهرتا بچه ها دسته جمعی در نماز حرم شرکت کنند هم زیارت امام رضا را دسته جمعی بخوانند اما بعد از زیارت با خواندن نماز جماعت خواندن دعای وداع آقا خیلی سخت بود اشک در چشمان موج می زد بعد از دعا بچه ها در صحن رضوی حضور پیدا کرده 2رکعت نماز زیارت امام رضا و2رکعت نماز زیارت ابی عبدالله به دلیل گرفتن برات کربلا از امام رضا خوانند وبه دنبال آن به محل اسکان آمدند وبا جمع کردن کیف واثاثیه بار سفر برگشت را بستند وشام آخر وتوراهی را باز مجدد آقای حسینی آماده کردند وبا خودمان به ایستگاه بردیم. و حرکت ماساعت 8روز دو شنبه 10بهمن از مشهد به طرف  بود که متعاسفانه 2ساعت تاخیرداشت  که بعضی از بچه ها مجبورشدند وشام رو همانجا  درایستگاه صرف کردند وبقیه توقطارشام خوردندودرراه هم متعاسفانه 5ساعت تاخیر داشت وساعت 6بعداز ظهر به اراک رسیدیم .مورداستقبال اعضای هیات امناء قرارگرفتیم  وسفر با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد به پایان رسید